برخورد دوسرباخت بامعترضان
فرجام نظام چه خواهدشد؟
امضا محفوظ
شاید كمتر كسی را فارغ از هرنوع گرایش سیاسی از هواداران دكتر احمدینژاد تا شیفتگان رهبر انقلاب و یا حامیان مهندس موسوی و معترضان به نتایج انتخابات بتوان یافت كه از وضعیت حاكم بر كشور و حوادث پس از انتخابات تلخكام نباشد.
كمترین نتایج این حوادث، حرمتشكنیهای بیسابقه بوده است كه مقدسات و چهرههای مورد احترام طرفین را مورد هتك قرار داده است، از توهینها و شعارهای گسترده علیه رهبر انقلاب تا هتاكی و فحاشی به بزرگان انقلاب نظیر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان و رهبران معترضان، هر اهانتی با توهینی جبران میشود و اخیراً نیز هر خشونتی با خشونتی دیگر.
آسیب دیدن وجهه بینالمللی نظام و افتخار دموكراتیكترین حكومت خاورمیانه نیاز به توضیح ندارد، شرایط نظام به گونهای شده است كه اعتراضی كوچك در یك خیابان تهران به سرعت تبدیل به مهمترین خبر رسانههای جهان میشود و اعتبار اطلاعات و آمار رسمی اعلام شده از سوی مسئولان بسیار كاهش یافته و متحدین استراتژیك دولت نظیر روسیه نیز، دولت را دعوت به مذاكره و سازش با معترضان میكنند و در این میان یك سؤال است كه بیش از دیگر پرسشها در اذهان عمومی مطرح میشود: به راستی علت این همه تنفر، خشونت و تحقیر میان طرفین چیست؟
مگر نه آنكه طرفین اختلاف فعلی در ایران، دستكم در لایههای بالای خود از پیشكسوتان مبارزه و جهاد قبل و بعد از انقلاب و معتقد به اصول نظام، قانون اساسی و ولایتفقیه هستند؟
پس چرا امكان گفتگو، مذاكره و رسیدن به راهحلی مرضیالطرفین در فضایی منطقی و نه اردوكشیهای خیابانی و شعارهای هتاكانه هواداران احساسی دوطرف نیست.
مگر نه آن است كه اگر این اختلاف جز با مذاكره و تعامل طرفین حل شود، به داغی التیام نشدنی بر پیشانی نظام تبدیل خواهد شد.
اگر نسخههای پیچیده شده برای دستگیری، محاكمه و مجازات رهبران معترضین به ویژه موسوی، كروبی و خاتمی اجرا شود و مخالفان این نوع عملكرد نظیر هاشمی از حاكمیت حذف شوند و اعتراضات اجتماعی هواداران آنها نیز با اقتدار نظامی سركوب شود، آیا دیگر میتوان از مردمسالاری، تحمل مخالف و اعتبار مردمی نظام سخن گفت و آیا دیگر به میدان آوردن صدها هزار هوادار نظام، اتهام سركوب كردن مخالف و حذف منتقدان را مرتفع خواهد كرد؟
در این شرایط نام مسئولان در تاریخ با چه عنوانی ثبت میشود و چه تصویری از اولین نظام شیعی در جهان برجای خواهد ماند؟ و نكته مهمتر آنكه با خارج شدن سلاح راهبردی مردمی بودن از دستان نظام، به زانو درآوردن جمهوری اسلامی برای مخالفان پرشمار آن در عرصه بینالمللی چندان دشورا نخواهد بود.
در فرض مقابل نیز شرایط بهتر از این نخواهد بود، تضعیف فزاینده نظام از سوی معترضان كه به فرسایش نیروهای امنیتی و انتظامی منجر میشود، اگر موجب انفعال و در موضع ضعف قرار گرفتن حاكمیت و آغاز وادادگی نظام در برابر معترضان گردد، چه كسی میتواند نسبت به پایان خوش آن تضمین دهد؟
به یقین در چنین شرایطی معترضان نیز به همراه نظام بازنده خواهند بود، چرا كه نظامهای ایدئولژیك برای عقبنشینی طراحی نمیشوند و نخستین گام عقبنشینی، اولین قدم به سوی فروپاشی خواهد بود. برملا شدن ضعف نظام در برابر معترضین به افزایش مطالبات معترضین، موجسواری اپوزیسیون و سوءاستفاده بیگانگان خواهد انجامید و قشرهای سنتی و هواداران نظام نیز كه پس از تزریق بیش از حد روحیه اقتدار و اعتماد به نفس و تحریك و انگیزش در برابر معترضان به یكباره با حقیقت تلخ عقبنشینی مواجه میشوند، عملاً تأثیرگذاری خود را از دست داده و نظام به سمت فروپاشی و پیامدهای ناگوارتر آن، یعنی تجزیه و جنگ داخلی پیش خواهد رفت.
اكنون كه دو سوی معادله غلبه یكطرف بر طرف مقابل، شكست نظام و فروپاشی كشور است، باید به این پرسش پاسخ گوییم كه چه كسانی در مسیر مذاكره عقلانی و ایجاد فضای تفاهم میان طرفین اخلال میكنند و قصد دارند فضا را به سمت بنبست و آشتیناپذیری سوق دهند؟
قطعاً یك سوی این مجادله، جریان افراطی و تندروی معترضین هستند كه بنابر انگیزههای متفاوتی كه میتواند وابستگی به بیگانه، مخالفت با اصل نظام، مسایل شخصی و… باشد، تمایل دارند انتهای راه معترضان سقوط نظام قرار گیرد كه طبیعتاً امكان اصلاح این طیف به سادگی ممكن نخواهد بود.
اما گروه دوم، افراطیون حامی دولت و آتش افروزان اختلافات داخلی هستند، كسانی كه امرزو با تحریف و تفسیر یكسویه از مواضع معترضان ذهن مسئولان و هواداران نظام را نسبت به آنان مخدوش میكنند و با هتاكی و اهانت به معترضان و رهبران آنان، این طیف را تحریك به واكنش متقابل و حرمتشكنی میكنند، این گروه ایده مشخص و چشماندازی از حركات خود ندارند و رویه آنان آتشافروزی و دامنزدن به تنشهاست.
اگر از این گروه پرسیده شود محرك این همه تنفر و تندی و خشونت شما با معترضان و منتقدان چیست؟ خواهند گفت: دفاع از رهبری، حفظ نظام و حمایت از احمدینژاد سه عنصر محوری در تحركات سیاسی ما محسوب میشود. اما دقیقتر كه مینگریم، میبینیم تنها اثری كه ازاین فعالیتها به دست نمیآید، همین محورهای مورد ادعای آنان است.
• در حوزه دفاع از رهبری تا انتخابات و با وجود گذشت 20 سال از رهبری آیتالله خامنهای كمتر فعال سیاسی و مخالف نظام را میتوانستیم بیابیم كه دراعلام موضع خود، رعایت حریم رهبری را نكند و از ایشان به عنوان شخصیتی قابل احترام هر چند قابل انتقاد یاد ننماید. تأیید سلامت، كفایت و تدبیر شخصی رهبری، فصل مشترك نظرات اكثر مخالفان بود، هرچند به سلیقه سیاسی و نوع رفتار ایشان انتقاد داشتند.
اما اكنون چه؟ نتیجه 7 ماه هزینه بیمحابا و آشكار از رهبری به كجا رسیده است؟ آیا حریم آیتالله خامنهای تقویت شده است؟ آیا تصویر ایشان در خارج و داخل كشور بهبود یافته است؟ آیا فاصله ایشان و برخی خواص جامعه به ویژه بعضی از مراجع تقلید و علما كمتر شده است؟
• در حوزه دفاع از نظام نیز اكنون كار به جایی رسیده كه پایداری مثالزدنی و عدم وجود احتمال تزلزل و فروپاشی نظام، جای خود را به سناریوسازی و زمینهپردازی درباره حكومت آینده ایران داده است. دیكتاتورهای حكومتهای عربی و شاهان مستبد خاورمیانه اكنون مجال گستاخی و تمسخر نظام جمهوری اسلامی را یافتهاند و مؤلفههای اصلی اقتدار ملی نظیر اعتبار بینالمللی، وحدت ملی و قدرت امنیتی و نظامی با چالش جدی مواجه شده است و شرایط نظام حتی با دوران دشوار جنگ نیز قابل مقایسه نیست.
• در مورد دكتر احمدینژاد نیز شرایط به گونهای پیش رفته است كه وضعیت فعلی رئیس قوه مجریه و فرد دوم كشور حتی برای مخالفان ایشان رضایتبخش نیست، استراتژی دولت دهم كه بر فعالیتهای بینالمللی استوار شده بود، عملاً با تخریب وجهه بینالمللی نظام بر باد رفته است و با حضور در حاشیه اجلاسهای بینالمللی نیز جبران نخواهد شد، در داخل كشور نیز افت چشمگیر استقبالهای مردمی در سفرهای استانی و سخنان سیمای دكتر احمدینژاد، به خوبی پاسخ میدهد كه حوادث پس از انتخابات چه اثری بر جایگاه وی گذاشته است؟
بنابراین، قطعی است كه هیچ یك از سه محور مذكور، علت واقعی رفتار افراطیون و آتش برافروزان نبوده است، اما اگر از زاویهای دیگر به موضوع بنگریم شاید برای این پرسش پاسخی بیابیم.
علاوه بر منافع سرشار اقتصادی كه طی 7 ماه پس از انتخابات عاید آتش افروزان شده است و در پس التهاب حاكم بر كشور و تمركز نگاهها بر حوزه سیاست و ناآرامیها، امتیازات سنگین اقتصادی به خزانه این طیف واریز گردیده، فضای كشور نیز تقریباً به صورتی بلامنازع در اختیار این گروه قرار دارد.
حاشیه نشینی بزرگانی نظیر آیتالله امامی كاشانی، چهرههایی نظیر حجتالاسلام سید احمد خاتمی را بر صدر نشاده است. انزوای شخصیتهایی چون حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری، اشخاصی نظیر حجتالاسلام علمالهدی را میداندار كرده است.
موضع انتقادی چهرههایی چون علی لاریجانی و باقر قالیباف نسبت به عملكرد پس از انتخابات، موجب رونق اشخاصی چون ذوالنور و نقدی شده است.
و در پس متهم شدن پیشكسوتان جهاد و شهادت نظیر محسن رضایی، افراد بدون سابقه انقلابی و دفاع مقدس نظیر حسینیان مدعی گردیدهاند.
اكنون بار دیگر به عرصه سیاست كشور بنگریم، بیش از دیگران نام حسین شریعتمداری، حمید رسایی، كوچكزاده، مشایی، محسنی اژهای، مهدی طائب و… به چشم میخورد و برخی كه سوابق مبارزاتی، انقلابی، علمی و تخصصی آنان چندین برابر این چهرههاست ناگزیر به سكوت، خانهنشینی و تحمل هتكحرمتها و اتهاماتند.
آیا علت اصلی فتنهگری و آتش افروزی همان هوای نفس و لذت درصدر بودن و مورد توجه بودن نیست و آیا افراطیون نمیدانند كه با بازگشت آرامش به فضای كشور، وزن كافی را برای برصدر ماندن ندارند؟
اكنون باردیگر ضرورت بازگشت به منشور برادری اثر جاویدان امام خمینی(ره) بیش از پیش احساس میشود، آنجا كه پس از ذكر دلایل مختلف و حدود اختلافات سیاسی، یكی از ریشههای مهم اختلاف و متهمسازی دیگران را هوای نفس ذكر میكنند.
* این یادداشت بر اساس تحلیل شرایط موجود توسط یكی از بزرگان، توسط تحریریه «آینده» تقریر و تدوین شده است.
No comments:
Post a Comment