Wednesday, February 2, 2011

پيشگويي دقيق فردوسي

فردوسي در سفر بود. از او در مورد آينده 1000 سال ديگه سرزمين مادريش ايران پرسيدند. پاسخ داد

ز ایـــران و از ترک و از تازیـــان

نژادی پدیـــد آید اندر میــــــان

نه دهـقـان ، نه تـرک و نه تـازی بود

ســخن ها بـــه کـــردار بازی بود

هـمـه گـنـج ها زیر دامـان نهـنـد

بکوشـند و کوشش به دشـمن دهـنـد

به گـیـتـی کـسـی را نـمانـــد وفــــــا

روان و زبـــانـهـا شــود پــر جــفـا

بــریــزنــد خــون از پــی خواســتـه

شـــــود روزگــــار بــد آراســتـــه

زیــان کســان از پـی سـود خـویـش

بجـویـنـد و دیــن انـدر آرنـد پـیـش

Tuesday, February 1, 2011

انتخاب اسم از روی ناآگاهی

انتخاب اسم از روی ناآگاهی
Mandana GoogleGroup
تا به حال به معنی اسم های عربی که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟؟؟ خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم.

طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند.

هرگز یک عرب را نمی بینید که اورا غلام بنامند! اعراب معنی غلام را میدانند. غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند! بغلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه درزبان عربی نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند !!
نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است- کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره

معنی برخی دیگر از اسامی عربی:

بیشتر این لغت ها را در واژه نامه دهخدا دیدم و معنی آنها درست بود اگر شما هم شک دارین میتونید برین واژه نامه ببینین

کلثوم: زن خیکی

خدیجه: سقط جنین شتر

بتول: زن دوشیزه که از مردان رغبت و حاجت خود بریده باشد

رقیه: بندگی کردن و غلامی نمودن

عذرا: ترشیده, زنی که همیشه باکره بماند

جعفر: جوی کوچک

ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلو بریده .

عثمان: بچه مار .

صغری:حقیر

اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!



مقایسه کنید با معنی اسمهای ایرانی

منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد

دلارام : مایه آرامش دل

بهرام : پيروز

سهیلا: نورانی ترین ستاره

بهروز : خوشبخت

پروين :ستارگان درخشان

پوران : یادگار

روشن: نور

نوشا : گوارا و شيرين

مرجان : جان من - گلی دریایی

مینو : بهشت

رکسان : روشن

پریسا : همچون پری



Thursday, September 30, 2010

روضه خوانی




روضه خوانی

یک طلبه ای تازه لیسانس آخوندی گرفته بود و برای اولین بار بایستی توی مسجدی روضه می خواند. ولی از آنجایی که خیلی ترسیده بود و عصبی شده بود، زبانش بند آمد و نتوانست حتی یک کلمه بیان کند.

یک آخوند کهنه کار که آن صحنه را دید، سعی کرد که همکار جدیدش را راهنمایی کند. به او گفت : بار بعد، قبل از روضه خوانی، چند قطره ویسکی توی یک لیوان آب بریز و بنوش تا ترست از بین برود.

طلبه هم جمعه بعدی همین کار را کرد و روضه خیلی گرم شد. روز بعد نامه ای از طرف همان آخوندی که نصیحت کرده بود به دست طلبه رسید. توی آن نوشته شده بود:

برادر جمعه بعدی چند قطره ویسکی توی یک لیوان آب بریز، نه چند قطره آب توی یک بطری ویسکی. ضمناً مایلم بهت بگویم

1ـ لازم نیست عمامه ات را دور کمرت ببندی و پوست موز را روی سرت

2ـ اینجوری عکس امام را جلوی مردم ماچ نکن، برات حرف در می آرند

3ـ ده فرمان موسی واقعاً 10 تا بودند، نه 12 تا. 12 تعداد امامان است، نه 11 تا. 11 نفر تعداد بازیکنان تیم فوتبال است و نفر دوازدهم داور نامیده می شود، نه امام زمان

4ـ وقتی راجع به پیغمبر صحبت می کنی، بگو محمد (ص) و دوازده امام، نگو محمد و تیمش

5ـ اسم یزید، واقعاً یزید بوده است، نگو «اون مادر قحبه» جلوی خواهران

6ـ وقتی راجع به نایب امام زمان صحبت می کنی، بگو امام، نگو پدر خوانده. پدر خوانده مافیایی بوده است

7ـ بن لادن اصلاً ربطی به ضربت خوردن حضرت علی نداشت و جورج بوش اصلاً در جنگ کربلا شرکت نکرده بود

8ـ عیسی تیرباران نشد، به صلیب کشیده شد

9ـ پایتخت عراق، بغداد است، نه نیویورک

10ـ گلاب برای خوش بو کردن است، نه برای خنک کردن عرقهای گردنت

11ـ خرماهایی که آنجا بود مزۀ ویسکی نبود

12ـ گناهکاران به جهنم می روند، نه به قزوین

13ـ اون پیرمردی که با انگشت بهش اشاره کردی و گفتی اون بچه باز .... است، من بودم

14ـ امام علی در هیچ مسابقات جهانی شمشیربازی شرکت نکرد و هیچوقت قهرمان المپیک نبود. برای مردم خالی نبند

15ـ عایشه زن پیغمبر بود، نه نوه اش

16ـ حضرت محمد بیسواد بود. نه شطرنج بازی می کرد و نه اینترنت داشت. آیه های قرآن توسط یاهو مسنجر به او وحی نمی شد

17ـ روضه خوانی بصورت نشسته اجرا می شود. چرا روی قالی دراز کشیده بودی؟

18ـ در پایان روضه خوانی، مردم را وادار کن که صلوات بفرستند. به آنها نگو گور پدر همتون

خلاصه برادر خیلی خراب کردی. والسلام



Saturday, August 14, 2010

امروز دیگر تو رای داده‌ای

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سياستمدار گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
فرشته گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبي روز اول نبود.
بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سياستمدار گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای».



امروز روز انتخابات است








امروز تو ديگر راي داده اي